معرفی
محمد عطاالله فیضانی در سال 1923 در ولایت هرات افغانستان چشم به جهان گشود و تحصیلات ابتدایی خود را در همان ولایت و تحصیلات عالی خویش را در کابل به پایان رسانید. موصوف وظیفه تدریس و تعلیم را پیشه کرد و خدمات شایانی در معارف افغانستان انجام داد ولی پس از یک حادثه معنوی، ممدوحی به مدت پنج سال به خلوتگاه تفکر و عبادت شتافت و از وظیفه رسمی دست کشید. این خلوت و تفکر، آرامی و سکوت را از علامه ربوده و به ایشان دردی بخشید که او را لحظه ای آرام نگذاشت. این درد او را به هر سو کشانید و به هر نابرابری مقابلش ساخت. این درد بزرگترین عطیۀ الهی بود که عصارهء آن با خامهء توحیدی و خون دل بر دل سپید کاغذ نقش بست. جناب شان نخست در سال 1335 شهر پلخمری ولایت بغلان را برای تبلیغ و دعوت مردم برگزید، زیرا موج اندیشه های انحرافی خارجی عده ای از ساکنان آن دیار را متأثر ساخته و جوانان کشور را به سوی الحاد و ارتداد می کشاند. فروغ ایمان، فصاحت کلام و نبوغ فکری علامه فیضانی باعث شد تا عده ای کثیری از مردم به دور این بزرگمرد جمع آمده و به رهنمایی های شان عمل کنند. این تحرک و بیدارگری باعث شد که خشم تعدادی از مقامات حکومتی و حسادت عده ای از علمای سؤ و جیره خوار استعمار آن وقت را برانگیزد.
علامه فیضانی اولین کتاب شان را تحت عنوان ” دلیل الذاکرین فی سنت جهر حضرت سید المرسلین”را به رشتهء تحریر درآورده و به چاپ آن از امکانات شخصی خود اقدام نمودند. پخش این کتاب جامع، کانون حسادت حاسدان و بدخواهان را شعله ور ساخت و چون از راه علم و منطق و استدلال شکست خوردند، راه توطئه و دسیسه را پیش گرفتند که منجر به زندانی شدن و تبعید شان از آن ولایت گردید. غل و زندان مانع مبارزات علامه نگردید و تبعید او را از پلخمری به کابل کشانید. در کابل هم آرام ننشست و جهت تنویر افکار عامه کتابخانه ای در نزدیکی پوهنتون کابل افتتاح نمود که بعداً این کتابخانه در جوار مسجد پلخشتی انتقال گردید. ایشان در مسجد پلخشتی به تبلیغ و موعظه می پرداختند و مردم را از سیل تباه کنی که در راه بود، هوشدار می دادند. ولی افسوس و درد که زمامداران وقت و حکومات نالایق به جای تحسین و تکریم ایشان را بار بار به زندان می کشاندند. دژخمیان استعمار نتوانستند نبوغ و دانش این ابر مرد تاریخ افغانستان را در زندان محصور سازند. سرانجام در ۲۸ قوس سال 1352 برای بار هفتم دستگیر و به حبس ابد محکوم گردیدند. پس از تسلط حکومت خلق و پرچم در افغانستان، از مرگ و زندگی ممدوحی اطلاعی در دست نیست و به احتمال زیاد توسط رژیم مزدور شوروی سابق به شهادت رسیده باشد.
زندگانی علامه فیضانی پر از تلاطم های فکری و معنوی بوده و بعد از طی مراحل و مدارج عرفانی، سیاسی و معنوی، مکتب فلسفی را تحت عنوان “مکتب توحید یا مکتب سلامت بشر” بنیان گذاشت. موصوف با نوشتن 51 اثر فلسفی معنوی، انسان را مورد تجزیه و تحلیل عمیق فلسفی و معنوی قرار داده و به پاسخ سوال “چرا انسان زمانی نیکخواه و وقتی عین شخص بدخواه و زشت کردار می گردد؟” پرداخت. بر آن تحقیق مذکور برای اولین بار تیوری “سلامت بشر“ را مطرح کرد.
جناب شان در رابطه به جنگ و صلح معتقد است که جنگ از مرکز هدایت انسان (قلب) شروع شده و به تدریج به درگیری های فامیلی، اجتماعی و سیاسی و در نهایت به جنگ های مرگبار جهانی تبدیل می شود. از آنجایی که فرد زیربنای اجتماع است، تحلیل درونی انسان، رفع تعارض از دل و ایجاد صلح در آنجا ضروری می باشد، در غیر آن رسیدن به جهان صلح آمیز و مصون ناممکن است.
جناب علامه فیضانی تحقیقات بنیادی خود را با سؤالات زیر آغاز کردند:
- چرا انسان ناخود آگاه به یک نوع کشاکش های درونی همیشه گرفتار است؟
- این نیروهای محرکه چیست و ازکجا منشأ می گیرند؟
- چرا انسان اکثراً به بدی و بدکاری می اندیشد وعمل می کند؟
- چه چیز شخص یا اشخاص را مجبور به استثمار وحتی کشتار هزاران همنوع خود می کند؟
- آیا انسان ها می توانند منابع بارآورندهء این بدبختی ها و مفاسد را درخویش نابود سازند و روحیه عدالت گستری و برادری و برابری مسالمت آمیز را در خود قوی کرده و بپرورانند؟
- آیا ممکن است پروگرام درسی تحصیلات لازمی را به انواع کتُب طوری به میان آریم تا فارغ التحصیلان مکتب مذکور دیگر ابداً بدکار نبوده، فیصد هشتاد تا نود، حتی صد در صد از بهترین خدمتگاران اجتماع برای همیشه به هر موقف و کار که دارند، گردند؟
- چگونه جلو جار و جنجال های تباه کن اجتماعی را در عصرکنونی گرفته می توانیم؟
با آنکه فروغ اندیشه های بکر علامه فیضانی و پرتو معنویت شان سرحدات کشور را عبور کرده است و در اکثر کشور های جهان پیروانی دارند ولی باز هم طوری که لازم بود این آفتاب معرفت، علم و حکمت مانند ذخایر معدنی افغانستان بلا استفاده مانده است.
امید جهان بشریت روزی از اندیشه های آنجناب به نفع انسان و انسانیت و تحکیم صلح و عدالت استفاده سلیم و اعظمی نمایند.